مقالهوبلاگ

چرا منطقه آسایش خطرناک ترین مکان برای زندگیه؟

اشتراک گذاری این مطالب در:

این مقاله رو از صندلی 14 A خطوط هوایی ایالات متحده امریکا دارم براتون مینویسم ،مرز روچستر از سن دیاگو .11:45 دقیقه شب.با چشمانی قرمز.

امسال تصمیم گرفتم یه کار کنم:پذیرای همه چیز باشم.به اندازه ی کافی ساده به نظر میاد. هیچگاه متوجه نمیشوید که شما چند بار تابلوی « تعطیل به علت مشغله» را به طور ذاتی آویزان خواهید کرد ، تا زمانیکه بخواهید به یک کار شبانه روزی در طول هفته ، منتقل شوید. می شود لجباز و کوته فکر باشیم و نتوانیم در مورد دیدگاه های دیگران قضاوت نکنیم. می شود محافظه کار بود و از ضعیف به نظر رسیدن در اجتماع هراس داشت. .ما میتوانیم بی علاقه و بی دغدغه و اغلب وقتها توسط زندگی روزمره ی خود و عوامل استرس زا ،از کار افتاده باشیم تا حدی که فراموش کنیم دنیایی در بیرون وجود دارد. انگیزه هامان را کنار بگذاریم و بیخیال فرصت ها بشویم.

[restrict paid=”true”]

من پذیرا بودن رو کنجکاو بودن میدونم..اما نه کنجکاوی فقط راجع به رنگ موی فلان بازیگر یا اسم شخصیت های انتقام جو با تیر و کمان.کنجکاوی راجع به انسان های جدید،مکان های جدید،فرهنگ،تجربه ها،غدا.شما بگید.بطور ساده پذیرا بودن یعنی اراده ی نه نگفتن فوری به چیز های ناآشنا.اگر بخوام واضح بگم،در واقع شما نباید نه بگید شما فقط لازمه از قبل به عنوان یه گزینه بررسیش کنید.اینطور بودن به نظر عالی میاد و البته عالی هم هست.تنها راه برای پذیرا بودن اینه که خارج از منطقه ی امن و پر آرامش خود زندگی کنید.
زندگی کردن،بیاین یک دقیقه معنی این واژه رو درک کنیم،چون این کلمه با دقت انتخاب شده.معمولا عبارت”خارج از محدوده ی راحتی و امن خودت زندگی کن” رو میشنویم،جمله ای که من باور دارم واقعا یک حرکت مهم در مسیر درست است.اما من دارم راجع به این صحبت میکنم که بیشتر از محدوده امن خود بیاین بیرون.باید وسایلت ، کلکسیون کفشت و اسباب بازی حیوان های مورد علاقت رو برداری و بری سمت اون خونه با اجاره نامه ی بلند.پذیرا بودن یک ویژگی شخصیتی است که باید در اکثر مواقع نه فقط در برخی مناسبات تجسم شود تا بطور واقعی به آن دست پیدا کرد. اینطوری بهش فکر کنید.نمیتونی ادعا کنی یه سیاست ازاد  داری وقتی هیچ ازادی وجود نداره و انتظار داشته باشی اتفاق بزرگی رخ بده.

مشکل منطقه ی امن اینه که نمیتونم بگیم کی تو این منطقه گیر کردیم.ما از امن بودن منطقه راحتی مان خوشنود میشیم.ما روتین وار سر کار و باشگاه میریم،فیلم میبینم،میخوابیم و فراموش میکنیم خارج از مخفیگاه خود زندگی کنیم و در نهایت توانایی تحت تاثیر قرار دادن جهانمان را،فدا میکنیم
تا حالا از خودتون پرسیدید چرا کلمه ی اتفاقی و تلفات اینهمه مشابه هم هستند؟شاید چون مطیع بودن به یک زندگی غیر جدی و اتفاقی، بینهایت ترین تلفات برای داستان زندگی ماست.یه بار یکی بهم گفت هنگام بزرگسالی تقریبا 22،000 هزار روز برای زندگی کردن داریم.برای بعضی ها شاید زیاد باشه اما برای انسان های پذیرا و کنجکاو بیشتر مثل یه چالش میمونه.22 هزار روز زمان دارید تا دنیا رو کشف کنید.اماده اید؟شروع کنید.واقعا میخوای یه روز یا هفته ها یا ماهها از 22 هزار روز رو برای انجام دادن کارهایی مشابه دیروزت هدر بدی؟
یادتونه وقتی گفتم در ارتفاع 30 هزار فوتی در مرز روچستر هستم؟این یه سفر کاریه.شوخی کردم.کسایی که تو این شرایط بودن،میدونن که فدا کردن یک اخر هفته برای کار، میتونه چقدر ازاردهنده باشه.در عوض هنوز چرا دنبال فرصت نمیگردین؟من خودم خواستم 3 صبح پرواز داشته باشم و شنبه شبم رو در حال رد شدن از کشور سپری کنم.تا قبل جلسه دوشنبه صبح با مشتری، بتونم روچستر و نیاگارا رو با وقت آزادم در روز یکشنبه بگردم.این یه تغییر کوچک بود اما فکر گرفتن پرواز صبح زود هیچوقت به ذهنم نرسیده بود و منم مایل به عوض کردن وضعیت موجود نبودم

بهتون هشدار میدم:اولش یکم ناراحت کننده است،پذیرا بودن مخصوصا با دیگر مردم، میتونه فاجعه باشه.و از محدوده ی امن و راحت بیرون رفتن میتونه حس شناور بودن یا راه رفتن در یک دریاچه یخ زده باشه که تازه  یخش میخواد اب شه.اما آسون تر میشه.مثل برق وصل کردن به مغز و یاد گرفتن زبان جدید میمونه.هرچی بیشتر تمرین کنی بیشتر جریان طبیعی پیدا میکنه.تا روزی که میفهمی در این زبان جدید داشتی بدون هیچ تلاشی فکر و رویا پردازی میکردی.
پس از اون منطقه ی امن بیا بیرون! انسان ها و مکان های جدید رو کشف کن؛به مبارزه میطلبمت.اره،شاید ترسناک باشه اما خلاص شدن از ترس هات ارزشش رو نداره؟من استدلال میکنم این ریسکه که میکنیم.زمان هایی که یه چیزی سخته اما ما در هر صورت سمتش قدم بر میداریم ،که رنگ و بوی تازه ای به زندگی و خاطرات ما اضاف میکنه. یه داستان خوب هیچوقت اینطور شروع نمیشه که بگی:بیدار شدم،صبحانه خوردم و بعدش تا آخر روز پای تماشای فلان فیلم، پرخوری کردم

اگر الان داریم به تجربه های قبلیمون اعتراض میکنیم،بذارید یه سوال مطرح کنم:از الان تا 10 سال دیگه میخواین کی باشین؟

(ترجمه، ویرایش و گردآوری توسط تیم خودساخته)

[/restrict]
برچسب‌ها: , , , , , ,
مقالات پیشنهاد شده

2 دیدگاه. Leave new

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست