انگیزشیمقاله

چرا روزهای بد اتفاق می افتد و چگونه می توانیم آن ها را تغییر دهیم؟

اشتراک گذاری این مطالب در:

امروز عجب روز بدیه! امروز از اون روزاست که هیچ چیزی خوب پیش نمیره!… احتمالا این جملات برایتان آشنا هستند. برای هر کسی پیش می آید که گاهی روز بدی را پشت سر بگذارد. بعضی وقت ها به نظر می رسد که زمین و زمان بر علیه ما توطئه کرده اند! انگار هیچ چیزی نمی تواند روزی را که صبح بدی داشته به یک روز خوب تبدیل کند. ما در چنین شرایطی فقط منتظر می مانیم تا آن روز تمام بشود و روز بهتری از راه برسد.

چرا روزهای بد اتفاق می افتد و چگونه می توانیم آن ها را تغییر دهیم؟

اما چرا چنین اتفاقی می افتد؟ با وجود اینکه تغییر احساسات و شرایط ما انسان ها موضوعی طبیعی و قابل انتظار است، گاهی این روزهای بد بیش از آنچه باید برای ما اتفاق می افتند. اینجاست که باید نگاه دقیق تری به چنین روزهایی داشت و علت اصلی را پیدا کرد. روزهایی که حس و حالمان آنقدر بد است که حتی حوصله ی تغییر شرایط را هم نداریم. اصلا از کجا بفهمیم روزمان واقعا بد بوده یا صرفا ذهن ما همه چیز را بد تعبیر می کند؟ چگونه می شود از پس چنین روزهایی برآمد؟ بهتر است این مقاله را در یک روز خوب بخوانید و در روزهای بد به خودتان یادآوری کنید.

بعضی روزها از خواب بیدار می شوی و در همان ساعات اول می دانی که امروز روز خوبی نیست! این اتفاق برای هر کسی ممکن است بیافتد. از آنجایی که احتمالا برای موفق ترین افراد دنیا و دانشمندان هم چنین روزهایی اتفاق افتاده اند، محققان بر آن شدند تا وقوع روزهای بد را به طور علمی بررسی کنند. در نهایت متوجه شدند که داشتن یک روز بد تنها یک توهم است. اما چطور؟

روز شما همان قدر بد است که خودتان فکر می کنید

یک لحظه با خودتان فکر کنید… آخرین باری که یک روز بد را پشت سر گذاشتید چه زمانی بود؟

چه زمانی یک سری اتفاقات خلاف برنامه هایتان پیش رفت و شما بی صبرانه منتظر تمام شدن آن روز و رسیدن فردا بودید؟ حقیقت این است که چیزی به نام «روز بد» در واقعیت وجود ندارد! روز بد تنها در برداشت شما از واقعیت وجود پیدا می کند.

زمانی که از پیتر جی. بنتلی، نویسنده ی کتاب «چرا اتفاقات بد رخ می دهند: دلیل علمی یک روز خیلی بد» پرسیدند که آیا دلیل علمی خاصی برای وقوع روزهای بد وجود دارد، این گونه پاسخ داد:

«بله، وجود دارد و متاسفانه مقصر خود ما هستیم! آمارها نشان می دهد که افرادی که به شانس بد اعتقاد داشته اند، اتفاقات بد بیشتری را در روزه 13 ام (یا روزی که به باور عده ای نحس به شمار می آید) تجربه کرده اند. افرادی که ذهنیت منفی داشته اند، بیشتر اتفاقات بد و کوچک زندگی را با مسائل مهم عرفانی مرتبط دانسته اند. عده ای از روانشناسان این ایده را مطرح کرده اند که چنین رفتارهایی به صورت ناخودآگاه برای فرار از مسئولیت مان در مقابل رخداد های زندگی اتفاق می افتند. بدون شک این تصور که «چون روز سیزدم بود انگشتم قطع شد!» یا «چون این اتفاق بد افتاد پس اتفاقات بد دبگری هم قرار است پشت سر آن به وقوع پیوندند» ارتباطی با واقعیت مسائل ندارد.»

بنابراین ما توانایی پدید آوردن یک روز بد را تنها با فکر کردن به این موضوع داریم.

ساده سازی به موضوعی بر علیه ما تبدیل شده است

سوالی که به وجود می آید این است که اگر ما می دانیم که داشتن یک روز بد تنها مفهومی در ذهنمان است، پس چرا نمی توانیم از اتفاق افتادن آن جلوگیری کنیم؟ چرا تسلیم می شویم و باقی روزمان را با پذیرش و باور به اینکه قطعا روز بدی خواهیم داشت می گذرانیم؟

پاسخ این است که: این راه مناسبی برای ساده سازیِ بیش از اندازه است.

قابلیت مغز ما در ساده سازی، در بسیاری از موارد، قابلیتی مفید و موثر است. مغز ما نشانه ها و یا نمادهای خیالی افکار پیچیده را که به ما در مرتبط ساختن ایده ها به هم کمک می کنند جمع آوری کرده و براساس آن ها مسائل را بدون نگه داشتن تمامی جزییات هر ایده ی پیچیده ای که به ذهنمان می رسد، درک می کند.

به عبارت دیگر، ساده سازی ذهنمان را باز می کند و به مغزمان برای مرتبط سازی و نتیجه گیری از ایده های پیچیده، اطلاعات و تجارب آزادی می دهد. اما زمانی که ما از مسائل پیچیده به وسیله ی نشانه های اشتباه نتیجه گیری می کنیم چه اتفاقی می افتد؟

این دقیقا همان اتفاقی است که وقتی یک روز بد را تجربه می کنیم در حال رخ دادن است. ما بدشانسی مان را گردن عواملی خارج از کنترل خودمان می اندازیم تا از بررسی عوامل واقعی ایجاد اتفاقات ( و یا از مسئولیت پذیری در قبال آن اتفاق ) دوری کنیم. برای ما راحت تر است که فکر کنیم یک روز بد داشته ایم. بخش بد و مسلم قضیه این است که زمانی که شما این نتیجه گیری راضی کننده را که کل روزتان مسیری نزولی و پوچ دارد را بپذیرید، باعث می شوید تا کل روزتان بسیار بد پیش برود.

تأثیر انتظارات

احتمالا در رابطه با اثر «پلاسیبو» یا «دارونما» شیده اید. مفهومی که در اثر آن مغز فرد به حالت خاصی وارد می شود که تأثیر قابل توجهی بر کل بدن، و حتی بر خود مغز دارد. این وضعیت ذهنی می تواند یک سری تغییرات روانی و جسمانی را به وجود آورد که بسیاری از علائم بیماری را از میان برده، و حتی آن را به طور کامل درمان نماید. در واقع این اثر به به نتایج سودمند درمان های مصنوعی و تقلبی روی یک فرد اشاره دارد، درمان هایی که هیچ ارزش پزشکی ندارند. بنابراین بهبود وضعیت فرد تنها حاصل باور اوست، نه روند معالجه.

چنین مشاهداتی بیشتر این باور را در ما تقویت و اثبات می کنند که انتظارات ما تاثیر بسیار مستقیمی بر روی دریافتی مان و اتفاقات دنیای اطرافمان دارند. قبلا در این باره گفتیم که اگر روز بدی را پشت سر گذاشتید، احتمالا به دلیل باورتان در رابطه با بد بودن آن روز است. افکار و انتظارات منفی نیز چنین تاثیری داشته و باعث می شوند از مسائل برداشتی منفی داشته باشید. بنابراین اگر در طول روزتان هیچ اتفاق بدی هم نیافتد، از نظر شما چنین نیست و آن روز همچنان یک روز بد به شمار می آید.

تجربه ی دنیا با ذهنی پر از افکار منفی، درست مثل این است که منظره ای را از پشت یک عینک خاک گرفته و کثیف مشاهده کنید. منظره ی جلوی شما خراب شده و شما از دیدن آن لذت نمی برید.

پایان دادن به یک روز بد

علم نوروبیولوژی یا عصب شناسی می تواند به ما در تغییر یک روز بد کمک کند. اما چگونه؟ در نهایت با وجود اینکه ما می دانیم که روز بد یک مفهوم ذهنی است، با این حال می تواند تاثیر متقاعد کننده ای در تغییر حس و حالمان داشته باشد و ما آن را باور کنیم. در این رابطه اقدامات زیر می توانند به شما در تغییر یک روز بد کمک بسیار بزرگی بکنند:

1- احساس منفی تان را در حال حاضر بررسی کنید. آیا این حس استرس است؟ اضطراب است؟ نا امیدی است؟ چه چیزی باعث به وجود آمدن آن شده است؟ سعی کنید آن را با سه واژه بیان کنید، نه بیشتر. به طور مثال، می توانید وضعیت تان را اینگونه با سه واژه تعریف کنید: «ناامیدی از مشتری ها» یا «عصیانیت از همکار» زمانی که آن حس را بیان کردید، دیگر در رابطه با آن احساس یا اتفاقی که افتاده است فکر نکنید. خودتان را مشغول کنید و هر بار آن حس دوباره به سراغتان آمد با همان سه واژه تعریفش کنید. متیو لیبرمن، پروفسور دانشگاه یو سی ال ای، نشان داده است که بیان کردن احساساتمان با واژه ها و نامگذاری آن ها، باعث کاهش اثر منفی آن ها می شود.

2- شرایط یا اتفاقاتی که منجر به استرس شدند را بازبینی کنید. سعی کنید چند نتیجه ی مثبت متقاعد کننده پیدا کنید. آیا به تازگی مشتری مهمی را از دست دادید؟ به این فکر کنید که چرا این اتفاق افتاده است و آن را تبدیل به درس مهمی در کسب و کارتان کنید که در آینده بتوانید به نفع خودتان از آن استفاده کنید. یا اگر شکستی در زندگی تان اتفاق افتاده است، به این فکر کنید که می توانست بسیار بدتر از این باشد. از هر طرز فکری که می توانید برای یافتن نکته ای مثبت در آن واقعه ی منفی استفاده کنید. هر چیزی که واقعا برایتان تاثیر گذار باشد.

بازبینی کردن اتفاقات معمولا در عمل بسیار سخت است. اما راهکارهایی وجود دارد که به کمک آن ها می توانید جنبه ی مثبت قضایا را پیدا کنید. این راهکارها بر پایه ی این حقیقت استوارند که مغز ما با ترشح دوپامین به خلاقیت واکنش نشان می دهد، و این ترشح دوپامین موجب می شود تا حس بهتری داشته باشیم و بتوانیم مسائل را از زاویه ای متفاوت و مثبت تر بررسی کنیم.

3- جالب اینجاست که شما می توانید واکنش مغزتان را نسب به خلاقیت و نوآوری، با تغییرات کوچک و زیرکانه ای بهتر کنید. یکی از این کارها، این است که محیط تان را عوض کنید. هر تغییر کوچکی می تواند فضا را از یکنواختی خارج کند. مثلا زیاد و کم کردن نور، تغییر کوسن ها، تغییر وسایل روی میز کار، گوش دادن به یک موسیقی متفاوت، رفتن به یک رستوران جدید، تغییر مسیر رسیدن به محل کار و هر کار دیگری که یکنواختی را از بین ببرد می تواند کمک موثری باشد.

4- یادتان باشد رخداد دقیقه ی بعدی، ارتباطی با رخداد دقیقه ی قبل از آن ندارد. همینطور رخداد ساعت گذشته ارتباطی با اتفاقات ساعت بعدی ندارد. و در نهایت نوع شروع صبح شما نشان دهنده ی حس و حال و اتفاقات تمام طول روزتان نخواهد بود.

زندگی کنید و یادتان باشد بیش از اندازه به مسائل فکر نکنید. با فکر کردن بیش از حد نه تنها چیزی حل نمی شود، بلکه مسائل برایتان بیشتر و بزرگ تر به نظر خواهند رسید. ذهنتان را در کنترل خود داشته باشید تا بتوانید زندگی تان را کنترل کنید.

برچسب‌ها: ,
مقالات پیشنهاد شده

6 دیدگاه. Leave new

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست