مقالهوبلاگ

چرا باید دست از تلاش برای شاد بودن برداریم؟

اشتراک گذاری این مطالب در:

اگر مجبورید برای باحال بودن تلاش کنید، پس هیچوقت آدم باحالی نمی شوید! اگر مجبورید برای شاد بودن تلاش کنید، پس هیچوقت آدم شادی نخواهید شد. شاید مشکل این روزها این باشد که ما بیش از اندازه تلاش می کنیم. شادی، مثل هر احساس دیگری چیزی نیست که بخواهید به دست بیاورید، بلکه چیزی است که در شما وجود دارد. وقتی از روی عصبانیت چیزی را به سمت کسی پرت می کنید، با خودتان فکر نمی کنید «بالاخره عصبانی شدم؟» «دارم درست انجامش میدم؟» مسلما این کار را به صورت ناخودآگاه انجام می دهید. شما عصبانیت را تجربه می کنید. شما خود عصبانیت می شوید و لحظه ای بعد این حس از بین می رود.

چرا باید دست از تلاش برای شاد بودن برداریم؟

همانطور که یک فرد با اعتماد به نفس به اینکه اعتماد به نفس دارد یا نه فکر نمی کند، یک فرد شاد هم به این که شاد هست یا نه نمی اندیشد، بلکه فقط شاد است. بنابراین جستجو و تلاش برای یافتن شادی به معنای به دست آوردن آن نیست، بلکه اتفاقات و تجربیات مشخصی در زندگی موجب تجربه ی آن (شاد بودن) می شوند. شادی را نه می توان خرید و نه می توان به دست آورد، اما اگر بخواهیم انسان شادتری باشیم، آیا تلاش برای شادتر بودن کاری منطقی و مسلم نیست؟

[restrict paid=”true”]

میلیاردها انسان روی کره ی زمین، در جستجوی شادی و خوشبختی گاهی معنای واقعی این کلمات را فراموش می کنند. ما به دنبال شادی می گردیم بدون اینکه فکر کنیم آیا شادی چیزی است که بتوان آن را یافت؟ اصلا مفهوم و معنای شاد و خوشبخت بودن چیست؟ چرا علیرغم تمام تلاش هایمان برای شادتر بودن به انسان شاد تری تبدیل نمی شویم؟ مسأله همین جاست. برای اینکه انسان شادتری باشید باید دست از تلاش برای شاد بودن بردارید. اما چرا؟

شاد بودن لزوما به معنای لذت بردن نیست

اغلب افراد زمانی که به دنبال شادی هستند، در واقع لذت را جستجو می کنند. غذای خوب، یک عشق بی عیب و نقص، زمان فراغت بیشتر، پول زیاد، مشهور شدن و غیره. اما احساس لذت مفهومی جدا از شادی است. لذت بردن با شادی مرتبط است اما لزوما دلیل شادی نیست. خصوصا لذتی که به صورت مادی و مصنوعی کسب شده باشد. تحقیقات نشان داده است که افرادی که لذت را به صورت مادی و مصنوعی (مثل استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی، خشونت و غیره) تجربه می کنند، در طولانی مدت اضطراب بیشتری را تجربه کرده، کمتر احساس شادی کرده و عدم ثبات احساسی بیشتری را تجربه می کنند. لذت های لحظه ای و مادی ما را کرخت کرده و باعث می شوند تا مدتی از مشکلات زندگی مان فاصله بگیریم، اما نمی توانند راه مناسبی برای بهتر زندگی کردن باشند.

یافتن شادی به معنی کاهش توقعات مان نیست

مردم در زندگی مدرن امروزی شادی کمتری را تجربه می کنند؛ چرا که اغلب با این تصور که افراد مهمی هستند و باید تغییری در دنیا ایجاد کنند بزرگ می شوند و در بزرگسالی حضور در شبکه های اجتماعی این تصور را القا می کند که زندگی افراد دیگر تا چه اندازه باشکوه است و زندگی ما بسیار پوچ و بی معنی است، با خودمان فکر می کنیم که کجای مسیرمان را اشتباه رفتیم و تمام این تصورات و احساسات منفی در 23 سالگی اتفاق می افتد!

شکست در رسیدن به اهداف و خواسته هایمان تضادی با شاد بودن ندارد. حتی از ما انسان شادتری می سازد چرا که تجربه ی بزرگی به ما می دهد و به این معنی است که برای رسیدن به خواسته هایمان قدمی برداشتیم. توانایی شکست خوردن و یاد گرفتن از تجربیات نه تنها شاد بودن ما را از بین نمی برد، بلکه می تواند ایجاد کننده ی آن هم باشد.

اگر تصور می کردید که بلافاصله بعد از اتمام تحصیلات تان قرار است حقوق 10 میلیونی و ماشینی مدل بالا داشته باشید، پس استاندارهایی که برای موفقیت در ذهنتان ایجاد کرده اید ارتباطی با واقعیت ندارند و حس شاد بودن را با  احساس لذت اشتباه گرفته اید. با چنین تصوری ورود به دنیای کسب و کار و تلاش برای رسیدن به خواسته ها می تواند ضربه ی بزرگی به شما بزند و در عین حال درس بزرگی به شما بدهد.

در نقطه ی مقابل این تصور، انتظارات بسیار کم هم می توانند نتیجه ی مشابهی داشته باشد. لذت زندگی در به دست آوردن حقوق 10 یا 100 میلیونی نیست، بلکه در تلاش برای رسیدن به حقوق 10 میلیونی و سپس 20 میلیونی و به همین ترتیب است. بنابراین برای شاد بودن از اینکه انتظارات بالایی داشته باشید نترسید، استاندارد های بزرگی برای خودتان تعیین کنید و برای شکست های بزرگ آماده شوید. از شکست و لحظات دردناک زندگی تان سپاسگزار باشید، چرا که همین لحظات باعث می شوند به انسانی کامل تر و قوی تر تبدیل شوید.

شادی به معنای مثبت اندیشی نیست

احتمالا به افرادی برخوردید که به نظر می رسد فارغ از هر شرایط و موقعیتی به طرز احمقانه ای شاد هستند! این احتمال هم وجود دارد که این افراد از ناکارآمد ترین افرادی باشند که تا به حال دیده اید. حقیقت این است که انکار احساسات منفی باعث تشدید آن ها و ناکارآمدی احساسی می شود.

زندگی پر از اتفاقات خوب و بد است. کارها گاهی خوب پیش نمی روند، دیگران ناراحت مان می کنند، روابط تخریب می شوند و غیره. در واقع برای داشتن یک روحیه ی خوب و پر انرژی، وجود احساست بد و منفی ضرورت دارد. یاید احساسات منفی خودتان را در زمان وقوع آن ها به صورت سازنده ابراز کنید.

افراد زیادی وجود دارند که معتقدند ایدئولوژی «همیشه شاد بودن» موثر است. باید از این افراد به همان اندازه ای دوری کنید که از افراد کاملا منفی دوری می کنید! اگر استاندارد شاد بودن تان این است که باید در هر شرایطی و فارغ از هر موقعیتی شاد باشید، پس نیاز دارید تا تغییری اساسی در افکار و نحوه ی زندگی تان ایجاد کنید. چرا که این کار عملا غیر ممکن است و در نهایت از شما انسان غمگین تری می سازد.

احتمالا بخش بزرگی از سوء تفاهم ما درباره ی شاد بودن به تأثیری که رسانه ها و کتاب های خودیاری و غیره بر روی ما می گذارند بر می گردد. ما دائما تحت تاثیر این پیام قرار داریم که اگر انسان شادی نباشیم یعنی مشکلی داریم و در جامعه پذیرفته نمی شویم. اما چه چیزی واقعا منجر به شاد بودن منطقی می شود؟

«شادی» روند تبدیل شدن به نسخه ی بهتری از خودتان است

موفقیت در دوی ماراتن ما را بیشتر از خوردن یک کیک شکلاتی خوشحال می کند. بزرگ کردن یک بچه ما را بیشتر از یک بازی کامپیوتری خوشحال می کند. ساختن کسب و کار و تلاش برای موفقیت در آن بیشتر از خرید یک لپ تاپ آخرین مدل ما را شاد می کند.  قسمت جالب قضیه این است که هر سه ی این کارها در واقع ناخوشایند و نیازمند تلاش و داشتن جرأت شکست خوردن هستند. با وجود این، این فعالیت ها از پر معنی ترین فعالیت هایی هستند که هر انسانی می تواند در طول زندگی اش انجام بدهد.

این کارها شامل سختی، درد، درگیری و ناامیدی می شوند و با این وجود وقتی به پایان می رسند با عشق از آن ها یاد می کنیم. اما چرا؟

دلیلش این است که چنین کارهایی باعث می شوند تا ما به نسخه ی بهتری از خودمان تبدیل بشویم. این روند تبدیل شدن به خودِ ایده آل ماست که جدا از تمام سختی و درد و رنج هایش باعث ایجاد شادی در ما می شود. به همین دلیل است که بعضی افراد در جنگ شادند و برخی در عروسی غمگین هستند.

نتیجه ی نهایی، خود ایده آل تان را تعریف نمی کند، پایان دادن به ماراتن نیست که ما را خوشحال می کند، بلکه به دست آوردن هدفی دشوار در طولانی مدت است که به ما حس زنده بودن و شادی را القا می کند. به همین دلیل است که تلاش برای شاد بودن شما را به انسان غمگین تری تبدیل می کند. چرا که بدون اینکه تلاشی برای رسیدن به خود ایده آل مان انجام بدهیم تلاش می کنیم تا شاد باشیم بدون اینکه بدانیم به چه آدمی می خواهیم تبدیل بشویم. در نهایت اگر به دنبال تبدیل شدن به نسخه ی بهتری از خودتان باشید، دیگر نیاز به شاد بودن را حس نمی کنید.

معنای واقعی جملاتی مثل «شادی را در درونتان بیابید» و «خودتان کافی هستید» این نیست که باید شادی را در درونتان جستجو کنید، بلکه شادی حسی است که زمانی که تصمیم می گیرید وجود و هویت واقعی درونتان را کشف کنید اتفاق می افتد. هر فردی که اهداف بزرگی در زندگی اش دارد این حقیقت را می داند که شادی حسی است که همیشه وجود دارد و تنها منتظر شما است تا برای کشف خودتان قدم بردارید. فرقی نمی کند در زندگی تان به چه چیزهایی رسیدید، همیشه یک چیز دیگر وجود دارد که برای شاد بودن بیشتر باید انجامش بدهید.

خود ایده آل ما همیشه در همین اطراف حضور دارد و منتظر است تا توسط ما کشف بشود. ما رؤیای موزیسین شدن را داریم و وقتی به آن رسیدیم می خواهیم فیلم نامه نویس موفقی بشویم و بعد از رسیدن به این هدف نیز باز چیز دیگری می خواهیم. چیزی که اهمیت دارد موفقیت ما در رسیدن به این اهداف نیست، بلکه این حرکت مداوم رو به جلو است که روز به روز، ماه به ماه و سال به سال اتفاق می افتد و به ما حس فوق العاده ای می بخشد. بنابراین برای اینکه تبدیل به انسان شادتری بشوید تنها یک توصیه ی ساده وجود دارد:

خود ایده آل تان را تصور کنید و برای رسیدن به آن قدم بردارید.

رؤیاهای بزرگ داشته باشید و برای تحقق یافتنشان کاری انجام بدهید، هر کاری. تنها حرکت کردن و قدم برداشتن است که حس و حالتان را در مورد مسیر پیش رو تغییر می دهد و از شما انسان شادتری می سازد. به معنای واقعی زندگی کنید و دست از تلاش برای شاد بودن بردارید.

 

[/restrict]
برچسب‌ها: , , , ,
مقالات پیشنهاد شده

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست