مقالهوبلاگ

5 سوال عجیبی که در پیدا کردن معنی زندگی به شما کمک می کنند

اشتراک گذاری این مطالب در:

یافتن معنی زندگی یکی از مهم ترین چالش هایی است که هر انسانی در طول زندگی تجربه می کند. ما برای یافتن این معنی به هر چیزی متوسل می شویم؛ چرا که نیاز داریم برای هدف و معنایی زندگی کنیم. از تبلیغات رسانه ها گرفته تا الگوهایی که در زندگی برای خودمان در نظر می گیریم، می توانند در برداشت ما از معنی واقعی زندگی تاثیر گذار باشند. اما این ازیاد و تنوع اطلاعات باعث سردرگمی هر چه بیشتر ما در پیدا کردن معنی زندگی می شود. پس چگونه می شود در چنین دنیایی معنی زندگی خود را پیدا کنیم؟ آیا باید به کمک عوامل بیرونی این مفهوم را برای خودمان پیدا کنیم و یا باید تنها به ندای درونمان گوش بدهیم؟

5 سوال عجیبی که در پیدا کردن معنی زندگی به شما کمک می کنند

 

احتمالا گوش دادن به ندای درون و احساسات واقعی مان سخت ترین کار ممکن است. ما آنقدر ذهنمان درگیر فوران اطلاعاتی و تضادهای دنیای اطراف است که نمی توانیم تشخیص بدهیم کدامیک از امیال و افکار ذهنمان به خود واقعی مان تعلق دارد و کدام تنها اطلاعاتی تلقین شده است. خب پس چگونه می توانیم بفهمیم که تعریف ما از معنی زندگی چیست؟ چگونه می توانیم تعریف و معنی منحصر به خودمان را پیدا کنیم؟ این 5 سوال نامتعارف به شما در پیدا کردن معنی زندگی خودتان کمک خواهند کرد.

اکثر ما هیچ سرنخی از اینکه چه کاری می خواهیم با زندگی مان انجام بدهیم نداریم. حتی بعد از اتمام تحصیل، بعد از پیدا کردن کار و بعد از کسب درآمد همچنان نمی دانیم که واقعا از زندگی مان چه می خواهیم. بیشتر ما بین سنین 18 تا 25 دائما در حال تغییر شغل و شرایط مان هستیم تا بتوانیم چیزی را پیدا کنیم که به نحوی ما را راضی کند. اما این موضوع تنها به این سنین محدود نمی شود، افراد بسیاری (چه بسا خود شما در هر سنی که هستید) در سنین 50 یا 60 سالگی نیز همچنان به دنبال معنی واقعی زندگی شان می گردند. اما اصلا معنی زندگی چیست؟

معنی زندگی

بخشی از مشکل ما در یافتن معنی زندگی، خودِ مفهوم این واژه است. این مفهوم که هر کدام از ما با هدف و مأموریت خاصی متولد شده ایم که باید در طول زندگی مان آن را به انجام برسانیم. حقیقت این است که ما برای مدت زمان مشخصی بر روی زمین حضور داریم. در طول این زمان مشخص شده کارهایی را انجام می دهیم. بعضی از این کارها مهم هستند و برخی چندان اهمیت ندارند. آن دسته کارهای مهم همان هایی هستند که به زندگی مان معنی و شادی می بخشند. کارهای غیر مهم هم تنها برای وقت کشی هستند.

بنابراین زمانی که افراد می پرسند «باید با زندگی ام چه کار کنم؟» یا «هدف و معنی زندگی من چیست؟» سوالی که واقعا می پرسند این است که «چه کار مهمی می توانم با زمانم انجام بدهم؟» این سوال بهتری برای پرسیدن است چرا که یافتن پاسخ برای آن بسیار راحت از یافتن پاسخی برای معنی زندگی است. پاسخ این سوال را تنها یک نفر می داند: خودِ شما. هیچکس دیگری نمی تواند به شما بگوید که چه کار مهمی باید در زندگی تان انجام بدهید. این شما هستید که با دریافت سرنخ ها می توانید معنی زندگی تان را پیدا کنید.

سوال های مطرح شده در این مقاله می توانند به پیدا کردن راه خودتان کمک کنند. از آنجایی که پیدا کردن هدف و معنی زندگی باید کاری سرگرم کننده باشد، این سوالات کمی عجیب و غریب طرح شده اند!

1- ترجیح می دهید یک ساندویچ بدمزه را با چه چیزی قابل خوردن کنید؟

اگر قرار باشد بدمزه ترین خوراکی را در یک ساندویچ جا بدهید، ترجیح می دهید چه موادی همراه آن باشد؟ بدمزه ترین ماده را در ذهن خودتان تصور کنید و ببینید چه چیزی ممکن است طعم بد آن را برایتان کمی قابل تحمل کند. اما این سوال چه ربطی به پیدا کردن معنی زندگی دارد؟

هر چیزی در زندگی بخش منفی و ناخوشایند خود را دارد. هر چیزی بهایی دارد. بنابراین سوال اینجاست که برای رسیدن به لحظات شادی و رضایت، حاضر به تحمل چه سختی ها و مشکلاتی هستید؟ چیزی که توانایی ما را در رسیدن به خواسته هایمان مشخص می کند، میزان توانایی مان در کنترل شرایط سخت و برآمدن از پس چالش ها و مشکلات است.

اگر می خواهید یک کارآفرین موفق باشید اما تحمل شکست را ندارید، پس نمی توانید خیلی پیش بروید. اگر می خواهید هنرمندی حرفه ای و محبوب باشید اما تحمل هزاران بار رد شدن کارتان از سوی دیگران را ندارید پس نمی توانید به خواسته تان برسید. بنابراین سوال مهمی که قبل از رسیدن به هر خواسته ای باید از خودتان بپرسید این است که حاضر به تحمل چه شرایط ناخوشایندی هستید؟

بدترین شرایطی که می توانید تصور کنید را مجسم کرده و با خودتان روراست باشید. کدام ساندویچ بدمزه را ترجیح می دهید و با چه ماده ای آن را قابل خوردن می کنید؟

2- چه حقیقتی در مورد الانتان وجود دارد که شمای 8 ساله را به گریه می اندازد؟

همه ی ما زمانی که بچه هستیم کارهای زیادی را به خاطر دل خودمان انجام می دهیم. نقاشی می کشیم، می نویسیم، شعر می گوییم، لباس طراحی می کنیم و هزاران کار دیگری که صرفا برای رضایت خودمان انجام می دهیم. ما در آن زمان با انجام این کارها به دنبال کسب رضایت والدین، معلم یا تحت تاثیر قرار دادن دیگران نبودیم. تنها برای لذت کار آن را انجام می دادیم.

اما وقتی به دنیای بزرگسالی وارد می شویم، تمام کارهایی را که زمانی برای انجام دادنشان هیجان زده بودیم یکدفعه کنار می گذاریم. فشارهای اجتماعی دوران بزرگسالی و توقع جامعه از ما باعث می شود که اشتیاقمان به انجام کارها تا حد زیادی تحت تاثیر قرار گرفته و از بین برود. ما یاد می گیریم که تنها دلیل برای انجام هر کاری، کسب منفعت از آن کار است.

قسمت جالب قضیه این است که اگر در کودکی عادت به داستان نویسی داشتید و خود 8 ساله تان در حال حاضر از شما بپرسد «چرا دیگر نمی نویسی؟» جواب شما چیزی مثل «من در این کار خوب نیستم» یا «هیچکس نوشته های من را نخواهد خواند» و یا «نمی شود از این راه پول درآورد» خواهد بود. شاید جواب هایتان در حال حاضر قانع کننده به نظر برسند، اما خود 8 ساله تان را حتما به گریه می اندازد!

3- چه چیزی باعث می شود غذا خوردن و دستشویی رفتن را فراموش کنید؟

همه ی ما تجربه ی لحظاتی را داشتیم که بدون اینکه متوجه باشیم ساعت ها به انجام کاری مشغول شدیم و گذر زمان را فراموش کردیم. جالب است بدانید مادر نیوتون مجبور بود دائما به پسرش یادآوری کند که غذا بخورد؛ چرا که نیوتون می توانست روزها غرق کارش بشود بدون اینکه چیزی بخورد یا حتی به دستشویی برود!

شاید شما این تجربه را در رابطه با انجام بازی های کامپیوتری یا بازی در تبلت و گوشی تان تجربه کرده باشید. بیشتر افراد بدون اینکه متوجه باشند ساعت های زیادی را صرف بازی می کنند. اما این کار در واقع عادتی مخرب است و باید تغییر داده بشود. با وجود این می توانید از این موضوع برای یافتن نیاز واقعی تان کمک بگیرید. بیشتر افرادی که به نحوی معتاد بازی های کامپیوتری می شوند، نیاز اصلی شان نیاز به پیشرفت و حرفه ای شدن در یک کار است. کسی که دائما بازی می کند این نیاز به پیشرفت و حرفه ای شدن را در خودش ارضا می کند. درواقع این حس رقابت کردن و کامیاب شدن است که افراد را ترغیب به انجام بازی های کامپیوتری می کند. اما شما می توانید این حس را در دنیای بیرون و بدون ساعت ها نشستن و غرق گوشی و کامپیوتر شدن تجربه کنید.

برای یافتن معنی زندگی، باید هدف و نیاز اصلی خودتان از انجام کاری (چه بازی کامپیوتری و چه هر کار غیر مولد دیگر) که به نحوی به آن اعتیاد پیدا کرده اید را کشف کنید. برای پیدا کردن این نیاز واقعی زمان بگذارید و وقتی آن را یافتید می توانید آن کار را با هر چیز دیگری که این نیازها را در شما ارضا می کند جایگزین کرده و فردی فعال تر بشوید.

4- چگونه می توانید خودتان را بیشتر شرمنده و خجالت زده کنید؟

قبل از اینکه بتوانید در کاری بهترین باشید، باید ابتدا در آن کار افتضاح باشید! برای اینکه بتوانید در کاری بسیار بد عمل کنید، نباید هیچ سرنخی از اینکه چگونه می شود آن کار را انجام داد داشته باشید. و برای اینکار باید دائما خودتان را به هر شکلی و به طور مداوم خجالت زده کنید. بیشتر افراد سعی می کنند از خجالت زده شدن و شرمندگی دوری کنند چرا که مشخصا حس بسیار بدی است!

اگر شما از هر کاری که می تواند باعث شرمندگی و خجالت تان بشود دوری کنید، پس هرگز نمی توانید کاری انجام بدهید که احساس مهم بودن و یا سرنخی برای یافتن معنی زندگی را به شما بدهد. در حال حاضر، کاری هست که می خواهید انجام بدهید، کاری که به انجام دادنش فکر می کنید، کاری که رویای آن را دارید و با این وجود انجامش نمی دهید. بدون شک شما دلایلی برای خودتان دارید و این دلایل را دائما برای خودتان یادآوری می کنید. اما این دلایل چه چیزهایی هستند؟

می توانم به شما این اطمینان را بدهم که اگر دلیل انجام ندادن کاری، نظرات دیگران باشد، در طولانی مدت تنها دارید وقت و زندگی تان را نابود می کنید. اگر دلیل تان این است که خانواده تان از کاری که انجام می دهید متنفرند، دوستان تان شما را مسخره خواهند کرد یا فکر می کنید که شکست می خورید و در نظر دیگران احمق جلوه خواهید کرد، به این معنی است که شما از چیزی که واقعا برایتان اهمیت دارد دوری می کنید تنها به این خاطر که فکر کردن به آن چیز شما را تا سر حد مرگ می ترساند، نه به این خاطر که خانواده یا دوستانتان یا همسایه تان چه فکری می کند!

انجام کارهای بزرگ نیاز به شجاعت دارد. برای اینکه بتوانید معنی زندگی تان را بیابید باید بر افکار منفی و ترستان غلبه کنید. خجالت زده شدن و شرمندگی را دوست خودتان بدانید. برای رسیدن به چیزی ارزشمند، احساس حماقت کردن، بخشی جدا نشدنی به شمار می آید. هر چه بیشتر از کاری بترسید، بیشتر باید برای انجام آن تلاش کنید.

5- اگر مجبور بودید خانه را هرروز ترک کنید کجا می رفتید و چه می کردید؟

دشمن اصلی بسیاری از ما حس امنیت و راحتی است. ما درگیر روزمرگی ها می شویم. از نشستن بر مبل راحتی مان لذت می بریم و به پفیلا خوردنمان ادامه می دهیم!

اما این جمله را در ذهنتان حک کنید: «اشتیاق، نتیجه ی عمل کردن است، نه دلیلی برای عمل کردن»

هیچکس نمی تواند معنی زندگی و کاری که برایش اهمیت دارد را با نشستن و کاری نکردن پیدا کند. قبل از اینکه کاری انجام بدهید، چگونه می خواهید بفهمید که چه حسی در مورد آن دارید؟ پس از خودتان بپرسید اگر اسلحه ای روی سرتان بگذارند و مجبورتان کنند خاته را ترک کنید و تنها برای خوابیدن به آن برگردید کجا می روید و چه کاری انجام می دهید؟

کلاس ورزش ثبت نام می کنید؟ به دنبال گرفتن مدرک دیگری می روید؟ به آفریقا می روید تا به کودکان قحطی زده کمک کنید؟ با تمام زمانی که در اختیار دارید چه کار خواهید کرد؟

هر کاری که به ذهنتان می آید را بنویسید، بیرون بروید و آن کار را واقعا انجام بدهید. اگر انجام آن کار شما را خجالت زده کند که بهتر است!

پیدا کردن معنی زندگی به معنی پیدا کردن کارهایی است که فراتر از خودتان و دنیای اطرافتان هستند. یافتن معنی زندگی لزوما به معنای رسیدن به موفقیت های بزرگ نیست، بلکه به معنی یافتن کارهای مهمی است که در زمان محدودتان می توانید انجام بدهید. برای یافتن معنی زندگی تان باید از روی مبل بلند شوید، واقعا عمل کنید و زمانی را بگذارید تا به چیزی بزرگتر و فراتر از خودتان بیاندیشید و تصور کنید در این صورت دنیا بدون شما چگونه خواهد بود.

مقالات پیشنهاد شده

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست