مقالهوبلاگ

ماجرای مار و خارپشت

اشتراک گذاری این مطالب در:

روزی روزگاری در یک جنگلی یک خارپشت زندگی می کرد که لانه ای نداشت. خارپشت از یک مار خواست بگذارد با او هم خانه شود، مار از سر ترحم و مهربانی پذیرفت. با این حال چون لانۀ مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت به بدن مار فرو می رفت و مار را زخمی می کرد، اما مار از سر نجابت و مهربانی دم بر نمی آورد.

سرانجام طاقت مار تمام شد و  به خارپشت گفت: نگاه کن ببین چگونه با خارهایت مجروح و خونین شده ام. از تو می خواهم لانه مرا ترک کنی و به جای دیگری بروی. اما در کمال ناباوری خارپشت گفت من مشکلی ندارم! اگر تو ناراحتی می توانی لانه دیگری برای خود پیدا کنی …

قصه عادت های زندگی ما نیز همانند حکایت مار و خارپشتند. عادت ها ابتدا به صورت میهمان وارد زندگی می شوند، اما دیری نمی گذرد که خود را صاحبخانه می کنند و کنترل ما را به دست می گیرند. پس حواستان به خارپشت عادت های منفی زندگیتان باشد.

اگر دوست دارید گرفتار خارپشت عادت های منفی زندگی تان نشوید دوره «قاتل رویاهات اینجاست» می تواند کمک خوبی به شما کند.

برچسب‌ها: , , ,
مقالات پیشنهاد شده

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست