در این مقاله برای شما از این که مسافرت چه تاثیری در رشد شخصی شما خواهد داشت، می گوییم. راوی مقاله 3 فایده و تاثیر مسافرت در رشد فردی را با تجربیاتی که در سفر به گرانادا داشته بیان می کند. آشنایی با مردمان سایر نقاط جهان، تمرین افزایش صبر و شکیبایی و تغییر در نگرش فکری، پس از مشاهده مسائل و مشکلات مردم نقاطی که به آن سفر کرده اید، از دستاوردهای مهم سفر شما می باشد.
چند هفته پیش به کافی شاپی شلوغ رفتم، لپ تاپ را روشن کردم و تصمیم به جستجوی «مکانهای نادیده ای که ارزش بازدید دارند» درگوگل گرفتم. وقتی اسم گرانادا (Granada)، نیکاراگوئه(Nicaragua) دو بار پشت سر هم ظاهر شد، بسیار تعجب نمودم. با دیدن تصاویر ساختمانهایی که تحت تاثیر سبک معماری اسپانیایی به رنگ های نارنجی و زرد کمرنگ ناشی از به کارگیری خاک رس، قرارگرفته اند، متوجه شدم که مقصد بعدی که باید مٌهر آن در پاسپورت من وجود داشته باشد، اینجا است. به نظر میرسد که قدیمی ترین شهر آمریکای مرکزی، نام مرا صدا میزند.
رایجترین سوالی که پس از اعلام ماجراجویی فی البداهه خویش با آن موجه شدم، «چرا» بود، بسیاری از دوستانم به نظر وحشت زده بودند در حالی که برخی دیگر، از تصمیم من برای بازدید از دومین کشور فقیر در نیم کره غربی متعجب و سردرگرم بودند. هنگامی که قصد سفر به تاهیتی، نپال و روستایی کوچک در آفریقای جنوبی داشتم هم با چنین واکنشهایی مواجه شده بودم. با این حال، عدم اطمینانی و ترس موجود در هریک از آن ها را برطرف نموده و آن ها را متقاعد نمودم که هرگوشه از دنیا پر از تجربیات ارزشمند و درسهایی است که باید آموخته شوند.
خواه تصمیم به بازدید از پانتئون روم و دیوار چین گرفته باشید یا تنها خواستار خارج شدن از منطقه زندگی خویش باشید، مسافرت و سفر تاثیر قابل توجهی در رشد شخصی شما دارد. و میتوان دلایل این تاثیر را در سه بخش عمده جمع بندی نمود که در ادامه به آن اشاره می کنم:
1. مردم
در روز چهارم از سفر خویش، با عموی یکی از دوستانم از کالیفرنیا ملاقات نمودم. پس از صرف صبحانهای مختصر در شهر گرانادا، هنگام برگشت به خانهای که در مدت سفر خود در آن اقامت داشتم، ما پیرمردی که در اطراف آن قدم میزد، مواجه شدم. قد وی حدود 168 سانتیمتر بود، و پیراهنی چهارخانه برتن داشت و با افتخار کلاهی قرمز که با برگهای افرای کانادایی تزئین شده بود را برسر نهاده بود. پیش از این که مرا در آغوش بگیرد، خود را «ریموند» معرفی نمود.
چند دقیقه بعد، وی مرا با خود به شهر ساحلی کوچک ال ترانسیتو (El Transito) برد. این شهر جزء مکانهایی بود که نام آن را میشنوید و برای رسیدن بدان باید از راه های پرپیچ و خم عبور نمایید. در آنجا راحتی حولههای نرم و قرصهای نعناع روی بالشها را فراموش خواهید نمود. ال ترانسیتو آنقدر دورافتاده است که بسیاری از مردم محلی گرانادا، حتی نام آنرا هم نشنیدهاند.
در طول مدت زمانی که با این مرد که نهایتا وی را «عمو ری» خطاب نمودم، گذراندم، موارد بسیاری را یاد گرفتم. وی داستانهای دوران کودکی خویش در ماناگوآ (Managua)، ترتیب دو پسر بچه و پستی و بلندیهای متخصص اطفال بودن در کشوری که سیستم مراقبتهای بهداشتی به شدت ضعیفی دارد را برایم تعریف نمود. در مورد ورزش، سیاست و تمامی مکانهایی که مسافرت نموده بودیم، صحبت نمودیم. هر بار که زیرچشمی به ریموند که در حال رانندگی بود میانداختم، لبخند بر لب داشت و در طی 2 ساعتی که با یکدیگر گذراندیم آن لبخند هرگز چهرهاش محو نشد.
پس از مدت کوتاهی، در یک مهمان خانهی کنار جادهای به تماشای امواج مشغول بودیم و پس از آماده شدن ماهی و سیب زمینی سرخکرده، از آنجا دور شدیم. در حین صرف غذا هم به صحبت با یکدیگر ادامه دادیم و در همین حین بود که ابرهای تیره به ما نزدیک و نزدیک تر میشدند. خطاب به وی، چنین بیان نمودم که «فکر کنم قرار است باران ببارد» عمو ری تنها لبخندی زد و جرعهای دیگر از آبمیوه خود را نوشید. فکر کنم، وی بیشتر با این شرایط آشنایی داشته باشد.
پس از یک یا دو ایمیل، با فردی از کشور دیگر که دیدگاه منحصر بفردی از جهان داشت، آشنا شدم. این سفر به من اجازه داد تا فرضیههایی که درمورد جامعه و مردم آن داشتم را به چالش بکشم. و از طریق برقراری ارتباط با جامعه و مردم آن، زندگی من روشن تر و غنی تر شد.
2. صبر و شکیبایی
چند سال پیش، به محلی که پدر پدربرزگم برای مهاجرت به آمریکا ترک کرده بود، سفر نمودم: سیسیل. در حین مطالعهی کتابچهی راهنمای سفر دنیای تنها در بعد ظهری گرم، برای رفتن به ساحلی در خارج از سیارکوز، به تحقیق و جستجوی مسیرهای اتوبوس پرداختم.
راننده حدود 30 دقیقه با مردی که در شهر به دلیل ایجاد تنش شهرت یافته بود، به بحث و مشاجره پرداخت. به دلیل گرمی هوا، خستگی و پس از سفر طولانی مدت با قطار، مشتاق فروکردن پاهای خویش در آبهای خنک دریای یونان، بودم. اما چند دقیقه بعد، اتفاق عجیبی رخ داد. حس خستگی موجود ، از بین رفت. متوجه شدم که هیچ کاری در مورد برطرف نمودم این خستگی از من برنمیآید و اگر نگاهی به کل ماجرا داشته باشم، نسبتا ماجرایی خندهدار رخ داده است.
پیش از این هم، تجربیاتی مشابه با این مورد در سایر نقاط مختلف جهان داشته ام. خواه زمانی که منتظر وصل مجدد انرژی برق در نپال و برقراری جریان آب در آفریقای جنوبی بودم، یا هنگامی که برای عبور از مرز بوسنی و هرزگوین از اقدامات امنیتی پایان ناپذیر عبور نمودم، صبر و شکیبایی من به گونهای مورد آزمایش قرار گرفت. در نهایت، به این نتیجه رسیدم که دنیا به کام من نمیچرخد. بنابراین، آموختهام که چگونه فوریتهای مهم خویش را اولویت بندی نموده و آنچه که فراتر از نیازها و خواستههایم است را هم مدنظر قرار دهم.
3.بعد وجنبهی فکری
پس از گرانادا، به مکان گردشگری محبوبی در بخش جنوبی ساحل نیکاراگوئه، سفر نمودم. در مسیر، اتوبوس از جادههای بار یک عبور نموده، و بدین ترتیب تمامی مناظر بی نظیر و سرسبز طبیعی آمریکای مرکزی، به تصویر کشیده شد. این سفر جزو یکی از زیباترین سفرهایی بود که همواره به یاد خواهم داشت.
اما به محض این که به هتل خود در سان جوان دل سوور رسیدم، متوجه شدم که ناخودآگاه در مقابل لپ تاپ خویش قرار گرفته ام. بی صبرانه به دنبال نقطهی وای فای برای اتصال به دنیایی که در تلاش برای دوری از آن بودم، میگشتم. در حالی که امواج اقیانوس آرام در فاصلهی حدود 30 متری از من در حال بالا و پایین رفتن بودند، من به گله و شکایت مشغول بودم.
خوشبختانه، در گشت و گذاری که روز قبل در گرانادا با موتور انجام داده بودم، از محیط به حد کافی بهره برده و در حین این گشت عمق فقر موجود را به خوبی درک نمودم. 24 ساعت قبل از اینکه درمورد ایمیل شکایت نمایم، کودکان را در لباس های پاره پاره و سرتاسر خاک و چرک مشاهده نموده بودم. این امر منجر بدین شد تا به یاد داشته باشم که کسی دیگر در نقطهای دیگر از دنیا، همواره با چالش هایی سختتر از مسائل من مواجه میگردد، و با اینکه مسافرت پادزهری برای مشکلات موجود در جهان نمیباشد، اما میتواند چشم انداز و بّعدی فکری را به همراه داشته باشد. زمانی که سطح آگاهی رسانی ما افزایش مییابد، دمدمی مزاجی ما به تدریج شروع به کاهش مینماید. و با آگاهی بیشتر، میتوانیم راهحل هایی بزرگ و کوچک برای این مشکلات بیابیم.
لینک کوتاه مطلب: |
برای کپی کلیک کنید |
ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!