انگیزشیمقالهوبلاگ

آیا دستیابی به اهداف و آرزوها از نظر علمی ممکن است؟

اشتراک گذاری این مطالب در:

دستیابی به اهداف و آرزوها فرمولی مشخص دارد. شاید این فرمول را بارها با عناوین گوناگون و به اشکال مختلف خوانده و یا شنیده باشید. شاید به آن عمل کرده باشید و نتیجه ای نگرفته باشید و یا شاید در همان قدم های اول دست از کار کشیده باشید. اما سوال اصلی اینجاست که چرا عده ای با استفاده از این فرمول ها موفق شده و عده ی دیگری نتوانسته اند به موفقیت دلخواهشان برسند؟ آیا واقعا یک فرمول خاص، می تواند به میلیون ها انسان در دستیابی به اهداف و خواسته هایشان کمک کند؟

جواب این سوال مثبت است. این فرمول خاص واقعا وجود دارد. اما افراد مختلف به اشکال مختلف آن را اجرا کرده و نتیجه گرفته اند. استفاده از فرمول شخصی سازی شده ی یک فرد دیگر، ممکن نتواند نتیجه ی دلخواه شما را برایتان به ارمغان بیاورد. به همین دلیل بهتر است نگاهی علمی و واقع گرایانه به فرآیند دستیابی به اهداف و خواسته ها داشته باشیم. آیا رسیدن به اهداف از نظر علمی امکان پذیر است؟ و اگر اینگونه است، چه روش های اثبات شده ای برای رسیدن به نتیجه وجود دارد؟ سال های زیادی است که دانشمندان به دنبال راه هایی علمی و منطقی برای کمک به میلیون ها انسانی هستند که رویای رسیدن به اهداف و موفقیت را در سر می پرورانند. در این مقاله نگاهی به علم موجود در پس فرآیند دستیابی به اهداف می اندازیم که دانستن آن ها می تواند منجر به ساخت فرمول خاص خودتان برای رسیدن به خواسته هایتان بشوند.

آیا دستیابی به اهداف و آرزوها از نظر علمی ممکن است؟

خیلی از ما از سنین کم می دانستیم که برای رسیدن به موفقیت و دستیابی به اهداف باید تلاش کنیم. ما از دوران کودکی یاد می گیریم که باید برنامه ای برای زندگی مان داشته باشیم و طبق آن پیش برویم. بعضی از ما خوش شانس تر بودیم و افرادی را داشته ایم تا به ما کمک کنند که دقیقا چگونه باید به اهداف مورد نظرمان برسیم. چیزی که خیلی از ما صرف نظر از تحصیلات عالی یاد نگرفته ایم، علمی است که در پس فرآیند دستیابی به اهداف وجود دارد. در این مقاله قصد داریم مبنای علمی دستیابی به اهداف و آرزو ها را مورد بررسی قرار بدهیم.

مبانی تعیین اهداف:

اگر بخواهیم مراحل رسیدن به اهداف را دسته بندی کنیم، 5 مرحله ی اصلی برای آن وجود دارد. این مراحل شامل شفافیت، چالش، تعهد، بازخورد و میزان پیچیدگی است.

شفافیت: اهداف شما باید شفاف و واضح باشند. اگر خط پایانی مشخص را برای دستیابی به آن تعیین نکرده باشید، ممکن است حتی متوجه نشوید که به هدفتان دست پیدا کرده اید یا نه. داشتن یک نقطه نظر نهایی برای اهداف، به این معنی نیست که نمی توانید هدفتان را به اهداف کوچکتر و قابل دسترس تر تقسیم کنید. بلکه باید یک مقصود نهایی واضح و مشخص در ذهنتان داشته باشید تا به کمک خرده هدف ها بتوانید به آن دست پیدا کنید.

چالش: هدفتان را بیش از اندازه ساده نکنید. اهداف شما باید شما را به چالش بکشند و از منطقه ی امن تان خارج کنند تا منجر به رشد و بهبود شما بشوند. اگر هدفتان بیش از اندازه ساده باشد، رشدی در شما رخ نخواهد داد و تعیین اهداف عملا فایده ای در زندگی شما نخواهد داشت.

تعهد: تعهد یکی از مهم ترین مراحل فرآیند دستیابی به اهداف است. تعهد همان چیزی است که تفاوت میان رسیدن به اهداف و درجا زدن را ایجاد می کند. آیا هدفی که دارید را خودتان تعیین کرده اید یا شخص دیگری آن را برای شما در نظر گرفته است؟ هرگز به کسی اجازه ندهید که هدفی برای شما تعیین کند. در این صورت تعهد دادن به آن هدف سخت تر از هر زمان دیگری خواهد بود.

بازخورد: داشتن شخصی که بتواند بر اساس عملکردتان به شما بازخورد بدهد، یکی از مواردی است که به رسیدن به موفقیت سرعت می بخشد. اگر چنین فردی را در زندگی تان دارید، به او گوش بدهید. اگر چنین فردی را ندارید، دست به کار شوید و از دیگران بخواهید که با بازخورد دادن نسبت به عملکردتان به شما کمک کنند. این فرد باید شخصی باشد که نسبت به پیشرفت شما مشتاق است و می تواند از انحراف شما از مسیر اصلی جلوگیری کند.

پیچیدگی: آیا هدفی که انتخاب کرده اید پیچیده تر از آنی است که بتوانید به آن دست پیدا کنید؟ اگر اینطور است، باید بررسی کنید و ببینید که می توانید آن را به بخش های کوچک تر، ساده تر و دست یافتنی تر تقسیم کنید که در نهایت منجر به دستیابی به هدف اصلی بشوند یا نه.

این 5 مورد، در دهه ی 90 میلادی، توسط لاک و لاتام، دو دانشمندی تعیین شد که در آن زمان، بر روی علم تعیین اهداف تحقیق می کردند. از آن زمان تاکنون، علم همواره در جستجوی راهی واقعی و منطقی برای تنظیم و دست یابی به اهداف بوده است. اما امروزه این علم به چه نتایجی رسیده است؟

اهداف به عادت ها تبدیل می شوند:

بعضی وقت ها باید ذهنتان را برای برداشتن قدم هایی به سمت اهدافتان پرورش بدهید. تبدیل کردن اهداف به عادت ها باعث می شود فرآیند دستیابی به آن ها بسیار آسان تر بشود. ایجاد عادت نیازمند این است که کاری مشابه را هر روز انجام بدهید تا زمانی که انجام آن به کاری ناخودآگاه برای شما تبدیل بشود. اما چگونه می توانید اهدافتان را به عادت تبدیل کنید؟

دایما در حال برداشتن قدم هایی برای رسیدن به هدف نهایی تان باشید. تحقیقات نشان داده اند که اهداف و عادت ها به طور متفاوتی در ذهن ما جای می گیرند. چیزی که باید به یاد داشته باشید این است که در این زمینه باید ثابت قدم باشید. اگر بتوانید دایما برای رسیدن به اهدافتان قدم هایی را بردارید، متوجه می شوید که هر روزی که می گذرد انجام این کار برایتان آسان تر می شود، تا زمانی که نمی توانید روزی را بدون قدم برداشتن در راه اهدافتان سر کنید.

دوپامین می تواند مغزتان را گول بزند:

دوپامین همان ماده ی شیمیایی مغز است که به هورمون شادی معروف است. زمانی که شما چیزی که به آن علاقه دارید را به دست می اورید- چه بستنی مورد علاقه تان باشد، چه هرچیز محسوس دیگری- مغزتان دوپامین ترشح می کند. در واقع ممکن است شما به این حس اعتیاد پیدا کنید. به همین دلیل است که رفتارهای پر خطری مثل شرط بندی و امثال آن، به شدت اعتیاد آور می شوند. زمانی که یک فرد وابسته به قمار، بازی را می برد، میزان بسیار زیادی از دوپامین در مغز او ترشح می شود. این هورمون باعث می شود که شخص احساس بسیار خوبی را تجربه کند و از آن حس لذت ببرد. در نتیجه بارها و بارها همان کار را بدون در نظر گرفتن عواقب آن تکرار می کند.

علم دستیابی به اهداف نشان می دهد که می توانید از دوپامین مغز در جهت ساده تر کردن و لذت بخش کردن فرآیند دستیابی به اهداف استفاده کنید. به جای در نظر گرفتن یک هدف بزرگ و دور از دسترس، آن را به اهداف کوچکتری تقسیم کنید که سریع تر به نتیجه می رسند. زمانی که به هر کدام از این اهداف کوچک می رسید و موفقیت در آن را تجربه می کنید، مغزتان با ترشح دوپامین به شما یک حس خوب را پاداش می دهد. انجام این کار به اندازه ی کافی مغزتان را گول می زند و متوجه می شود که برداشتن قدم های هر چند کوچک به سمت اهداف، لازمه ی استمرار آن حس خوبی است که تجربه کردید.

اهداف بخشی از وجودتان هستند:

تعیین اهداف بسیار بیشتر از تنظیم یک برنامه و عمل کردن به آن است. زمانی که شما هدفی را تعیین می کنید، به این معنی است که مالکیت یک ایده را به عهده گرفته اید.

تحقیقاتی که در دانشگاه کورنل انجام گرفت نشان داد، زمانی که شما مالکیت چیزی را برعهده می گیرید (محسوس یا نامحسوس)، آن چیز به بخشی از شما تبدیل می شود و به گسترش و بزرگ تر شدنتان کمک خواهد کرد. این حس مالیکت به دلیل “اثر دارایی” در ما ایجاد می شود. اثر دارایی است که باعث می شود زمانی که مالکیت چیزی را بر عهده دارید، آن چیز به بخشی از وجود و هویت شما تبدیل بشود و در اثر از دست دادن آن چیز، ترشح دوپامین مغزتان بسیار کاهش پیدا کند.

این مالکیت غیر مستقیم (مالکیت اهداف و آرزوها)، باعث می شود که با تمام وجود از قدم هایی که باید برای دستیابی به اهدافتان بر می دارید دفاع کنید. همانطور که زمانی که مورد حمله ی فیزیکی قرار می گیرید از خودتان دفاع می کنید. از آنجایی که این اهداف به بخشی از وجودتان تبدیل می شوند، عدم دستیابی به آن ها، حسی مثل نابود شدن بخشی از وجودتان را القا می کند.

در نهایت:

از این علوم ثابت شده در فرآیند دستیابی به اهداف چه برداشتی می توان کرد؟ بسیار ساده است. اهداف شما تماما در ذهن شما وجود دارند و تشخیص و کمک به ذهنتان برای درک این موضوع به شما بستگی دارد. رسیدن به اهداف با دوپامین پاداش داده می شوند و شکست خوردن ها بدون آن. هدف بزرگتان را به قدم های کوچک تری تبدیل کنید و از رسیدن به آن قدم های کوچک لذت ببرید. از اینکه می بینید متعهد ماندن به اهدافتان، زمانی که واقعا حس رسیدن به آن ها راتجربه می کنید چقدر راحت تر است، شگفت زده خواهید شد. هر روز برای رسیدن به اهدافتان کاری انجام بدهید، اگر بتوانید اهدافتان را تبدیل به عادت کنید، رسیدن به آن ها بسیار ساده تر خواهد بود.

مقالات پیشنهاد شده

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست