مقالهوبلاگ

چرا تلاش و شکست بشر اینقدر افسونگر و جذاب است؟

اشتراک گذاری این مطالب در:

اگر کمی به اخبار منتشر شده از دنیای پیرامونتان توجه کنید، چه اخباری که در رسانه ها مطرح می شوند و چه اخباری که توسط دوستان و آشنایانتان منتشر می شود، متوجه می شوید که تعداد قابل توجهی از آنها مرتبط با اشتباهات، نقاط ضعف و شکست های افراد مختلف است.  به راستی چرا تلاش و شکست بشر این قدر افسونگر و جذاب است؟

در این نوشته با نگاهی فلسفی گونه پاسخ این سوال بر اساس مفهوم «آسیب پذیری معتبر» داده می شود. پس تا انتهای این نوشته همراه ما باشید.

 

هنگامی که شما به خود اجازه می‌دهید آسیب‌پذیر باشید چه رخ می‌دهد؟

اعتراف می کنم: آسیب پذیری برای من امری گیج کننده است، خیلی گیج کننده. در واقع آسیب پذیری احساسی غافلگیرانه است.

چرا تلاش و شکست بشر این قدر افسونگر و جذاب است؟

اخبار زیادی در مورد اشتباهات و نقاط ضعف افراد مشهور روزانه منتشر می شود. به گونه ای که در بسیاری از وقایع حاشیه ها، داغ تر و مهمتر از متن اخبار جلوه داده می شوند. حتی به کارمندان نیز آموزش داده می شود که این سوال وحشتناک را از افراد در مصاحبه های آینده ی خود بپرسند: «5 تا از نقاط ضعف شما چیست؟»

«نقطه ی ضعف» اگر من بودم می پرسیدم : «پس نقاط قوتم چطور؟ آیا شما قرار نیست به خاطر همین نقاط قوت مرا استخدام کنید؟» و سوال کردن من ادامه دارد.

تنها چیزی که من به دنبال آن هستم موفقیت و پیشرفت روز افزون است، اما هنوز بارها و بارها مکالمات به موضوع آسیب پذیری ختم می شوند که من آن را به عنوان نقطه ضعف، تلاش و رنج تفسیر کردم. به همان سختی که برای این موضوع تلاش کردم، رضایت من موجب تحریک عدم اعتماد و حتی حسادت میان افراد می شود و بدتر، آنها به دنبال اکتشاف معایب و نقص های من هستند،  و مواظبند که من چیزی را پنهان نکنم.

می دانید موضوع چیست؟ حق با آنها است، من در حال مخفی کردن چیزی بودم.

همانند بیشتر مردانی که حرص و طمع خود را در دهه ی 80 زیاد کردند، من نیز برای بهترین تلاش کردم، سهم خود را از دنیا گرفتم، و مشتاقانه با انسان ها رقابت کردم و اغلب اوقات این کار را با بی باکی انجام می دادم. به من یاد داده شده بود که همانند یک گلادیاتور، خون را از بدن رقبا با محصور کردن آنها، مباحثاتی بیرحمانه و مذاکراتی هوشمندانه بیرون بکشم.

بدین صورت، زره من ضخیم و ضخیم تر شد و نهایتا من درون آن گیر افتادم و از شکاف باریک روی کلاه خودم دنیا را بسیار تنگ می دیدم. من می دیدیم که پرچم سفید خود را بیرون آورده اند و دستانشان به خاطر به دست گرفتن سلاح های دفاعی زکام گرفته و قادر به دریافت چیزی نیستند.

مذهب، تصمیم من مبنی بر پنهان کردن نقاط ضعفم را قوی کرده است و باعث شده تنها تصمیماتم را با افرادی مورد اعتماد در میان بگذارم. قطعا اگر من ماهیت شیطانی ام را بروز می دادم، به ضرر من می شد، و خشم و غضب خدا را بر می انگیختم و روح خود را به هزاران شکنجه محکوم می کردم و به کذب بارها و بارها وعده می دادم که دوباره روح خود را زینت دهم.

با جذب شدن به جامعه ی روحانیت، که در غیر اینصورت تو را «شخصی متعلق به عصر جدید» می نامیدند، من به عنوان یک آموزگار ریزه اندام، قد بلند، با موهایی بلند زیر یک درخت صد ساله ی بلوط یوگا تمرین می کردم و خود را با لباس های کنفی و تتوهای پروانه زینت داده بودم و گروهی را به زندگی ای هدایت می کردم.

«آه آزادی»، در انتهای انجام حرکت وینیاسا فلو (Vinyasa flow) نفسی عمیق می کشم در حالی که به مرتاض هندی زیبارویی که در کنار من است و در حال لمس پشت سرش با انگشتان پایش می باشد، چشمک می زنم. بله، نباید اینطور می شد، با این حال از ته دل و با افکاری منزوی آه می کشم. در حالی که آن جا مکانی عالی برای رها کردن روحم بود، هیچ اتفاقی در این راستا نمی افتاد. صحبت درباره ی هوشیاری، بیداری، و عشق بیهوده انسان ها در دنیایی صورت می گیرد که تنها برای یک چیز ارزش قائل است: مشکلات را حل کنید و این کار لعنتی را تمام کنید.

در حالی که ما به دنبال جواب می گردیم، آونگی مجازی در حال تاب خوردن است. ضمایر عاشق ما رها می شوند، شانه های ما از دهه ها جدال، قضاوت های بی رحمانه سفید و سیاه با فکر به شکفتن در رنگ های رنگین کمانی که من به هنگام نشستن روی حصیر یوگای خود دنبال کرده بود، پایین می رود.

عاقبت من به سرزمینی در وسط زمین رسیدم که در آن من در مرکز قرار داشتم و چیزهای خوب، بد و حتی زشت را در درون خودم برطرف می کردم. رضایت، شادی، صلح، تمام حالات متعلق به یک ذهن و قلب انباشته، برای من شده بود تا از آن ها لذت ببرم. من این را تجربه کردم، کار را تمام کردم، روح خود را تطهیر کردم و با احساساتی متعادل در مسیر زندگی خودم ایستادگی کردم.

تمایل به اشتراک گذاری این حرف ها با دیگران در مسیر، غافلگیر کننده است. در پرسش های من، چیزی که هرکسی در مکالمات بی شمار خود از آن استفاده می کند این سوالِ رایج است:

من کیستم؟

فیلسوفی در من هیجان زده فریاد می زند. اما مردم خواهان پرت و پلاهای مبهم و لفاظی های من نیستند. یک کارآفرین بلندپرواز، به دنبال به اشتراک گذاری فرصت هاست. اما مردم خلاقیت و نبوغ مرا نمی خواهند. یک فرد محترم و شیک پوش، به فردی باوقار و دلاور تبدیل می شود. اما مردم به آرایش و لباس پوشیدن اهمیت نمی دهند.  تمام ارزش ها، کیفیت ها، استعدادها، مهارت ها در این دهه ها بدون یک چیز هیچ ارزشی ندارند.

آسیب پذیری معتبر

همانند آب در بیابان، آسیب پذیری یک نیروی زندگی بخش است که تشنگی مردم در ارتباط را فرو می‌نشاند،  به ارث رسیدن ارثیه هایی سمی را برطرف می کند، و یک نواختی این زندگی را به گذران عمری در جدایی مشایعت می کند.

تلاش هایی به منظور تقلب، وادار کردن، و یا زیباسازی آن فورا متوقف شدند. من نمی توانم آن را بکشم، بسازم، تقویتش کنم و یا از آن کسب درآمد کنم. بلکه، این بهترین مانع من به منظور درهم شکستن نقاب ها، غلبه بر احساس، و آهسته آهسته و قدم به قدم، تخریب دوره زندگی این زره است، تا بتوانم با قلبی برهنه در برابر گروهی از ناظران بایستم.

من نیز هستم!

من این جمله را با اشتیاقی کودکانه گفتم، و آسیب پذیری خود را پنهان کردم. داستان های عشق هایی رومانتیک، با جزئیاتی شاعرانه نوشته شدند. بیشتر افراد شکست خورده دچار سحر و افسون شده بودند، و در افزودن پایانی خوش و قابل باور احتیاط می کردند. یک دوره یک ساله بهبود از افسردگی در یک ویدیو با ساختاری هنرمندانه استناد شده است و در آن از امیدی صحبت شده است که دیگران برای غلبه بر موانعشان از آن الهام بگیرند.

تمام موضوعات مورد نیاز بیان شده اند. آسیب پذیری معتبر قرار است برای من شود. به هنگام ایستادن در یک دایره ی صمیمی با 15 نفر آدم در مکزیک، لیزا (رئیسم) به من گفت «من به لبخندت اعتماد ندارم تا زمانی که اشک هایت را ببینم، اکنون تو برادر من هستی».

من  دوباره حیرت زده شدم. ارتباط من با مردم باید از اینجا شروع شود، در بنیادی از بشریت که در آن ما با هم به عنوان مخلوقاتی وابسته، پیش از اینکه رفاه و وفور جور باشد، با هم می جنگیم. نهایتا من این را درک کردم و حتی هنوز نیز باید به طور پیوسته، به دنبال آن باشم، و عمقش را از آنِ آسیب پذیری معتبر خود کنم تا طلای روحم را به اشتراک بگذارم.

برای من، آسیب پذیری خارج از دفتر یک درمان گر، به اندازه یک در توردار یک زیردریایی سودمند است. اکنون، بعد از سال ها، صادقانه می گویم، آنچه دیگران درباره ام فکر می کردند را دیگر با خود حمل نمی کنم و آن جا بود که آسیب پذیری کم کم بروز پیدا کرد، صادقانه و بدون زحمت.

چرا؟ من این دو دلیل را برایش کشف کردم:

1. اکثر ما اسیر افکاری درباره مشکلات زندگی خود هستیم و زمانی برای نگرانی برای افراد دیگر نداریم.

2. ثانیا نگرانی درباره آنچه دیگران درباره ما فکر میکنند با آسیب پذیری معتبر در تناقض است. هیچ دزدی، زیبایی شما را سریع تر از نیازی غیرطبیعی به معتبر بودن میان برادرانتان از شما نمی دزدد.

آسیب پذیری، به خصوص میان افراد مدرن، به سرعت در حال تبدیل شدن به واحدی جدید از نسلی معتمد است که در آن کسب و کارهایی خوب  پرورش داده می شوند، بچه ها با دانایی رشد می کنند، زنان عشقی پرشور دارند، عدالت با بازگردانی، بازیابی می شود و کمال بدون حد و اندازه پرورش داده می شود.

این جسورانه ترین سخن من  و بزرگترین تعهد در ایجاد روزی جدید است، که در آن سالانه بیداری خود را جشن می گیرم. آسیب پذیری معتبر. بهتر از این هدیه را نمی توانم به کسی اعطا کنم.

برچسب‌ها: , ,
مقالات پیشنهاد شده

1 دیدگاه. Leave new

ما عاشق خواندن نظرات شما هستیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست